خسته از هالیوود، دلبسته به سینمای شرق – گفت‌وگو با اَلن فرنی، مدیر بخش برنامه‌ریزی بین‌المللی ویف

محمدرضا فخرآبادی – ونکوور

الن فرنی (Alan Franey) حدود ۳۶ سال است که با جشنواره بین‌المللی فیلم ونکوور (ویف) همکاری می‌کند و به‌مدت ۲۶ سال مدیر این جشنواره بود. او سال ۲۰۱۳ از این سمت کناره‌گیری کرد و تصمیم گرفت جای خود را به نیروهای تازه بدهد و در عوض بر بخشی از کار در ویف تمرکز داشته باشد که آن را بیش از هر کار دیگری دوست دارد. او این روزها مدیر بخش برنامه‌ریزی بین‌المللی ویف است. برای آشنایی با ویف و سابقهٔ آن و برنامه‌هایش، هیچ‌کس بهتر از الن فرنی نبود. به دیدار او رفتم و در بعدازظهری تابستانی یک‌ساعتی از این جشنواره، گذشته، حال و آینده‌اش، شناختش از سینمای ایران، فیلم‌ها و سینماگران محبوب ایرانی‌اش و غیره حرف زدیم. انسانی بافرهنگ و دوست‌داشتنی با انبوهی خاطره‌های جالب که مصاحبه با او را جذاب‌تر کرد.

ممنون از وقتی که به ما دادید. برای شروع، لطفاً کمی‌ از تاریخچهٔ جشنوارهٔ بین‌المللی فیلم ونکوور بگویید؟ اطلاعات وب‌سایت می‌گوید که این جشنواره سال ۱۹۸۲ متولد شد. درست است؟

بله، اما پیش از آن هم جشنوارهٔ فیلم در ونکوور وجود داشت. این به اوایل دههٔ ۶۰ میلادی برمی‌گردد. آن‌موقع تعداد کمی‌ از شهرهای آمریکای شمالی جشنوارهٔ فیلم داشتند. جشنوارهٔ ونکوور آن روزها فقط در یک سینما برگزار می‌شد و آن هم سینمای ووگ بود که بسیار هم با استقبال خوبی روبرو می‌شد. وقتی به سینما علاقه‌مند شدم که جوان دانش‌آموز دبیرستانی بودم و بعدتر که دانشجوی دانشگاه شدم، به جشنواره‌های مختلفی می‌رفتم، اما نه این جشنواره. یک روز از سر علاقه، کار خودم را در سینمای ریج (Ridge Theatre) آغاز کردم که موفق‌ترین سینمای هنری کل کشور در زمان خودش بود. ۸۳۰ صندلی داشت. کار بسیار خوبی بود. رئیس من لئونارد شاین (Leonard Schein)، صاحب سینما، بود و بعد در سال ۱۹۷۹ شدم مدیر سینما.

در سال ۱۹۸۲ چند اتفاق افتاد. اول ظهور وی‌اچ‌اس بود که کسب و کار خصوصی لئونارد را به خطر انداخت. او تصمیم گرفت کار جدیدی انجام بدهد و جشنوارهٔ فیلم را در سینمای خودش آغاز کرد. خودش وظیفهٔ انتخاب فیلم‌ها را برعهده داشت و من کارهای خُرد دیگر را انجام می‌دادم. گروه کوچکی بودیم و در نتیجه برای فیلم‌ها یادداشت‌های معرفی می‌نوشتم، گروه‌های داوطلبی را تربیت می‌کردم که چه باید بکنند و بر کار پروژکتورها نظارت می‌کردم. آن رویداد به موفقیت بزرگی بدل شد. برای اینکه مردم جای خالی یک جشنوارهٔ فیلم واقعی را احساس کرده بودند. جشنواره‌های پیش از آن اغلب شامل فیلم‌های‌ هالیوودی بودند که قرار بود چندی بعد روی پرده بروند. چند فیلم با زیرنویس هم در میانشان بود. هرچند جشنوارهٔ آن سال خیلی موفق بود، مشکل اصلی این بود که برای واردکردن فیلم‌ها به جشنواره، آن‌ها باید از مجرای گمرک رد و بعد طبقه‌بندی می‌شدند که این کار با توجه به تعداد فیلم‌ها زمان‌بر بود. لئونارد تصمیم گرفت که این کار را به‌صورت غیرانتفاعی انجام دهد نه به این دلیل که از دولت بودجه بگیرد، بلکه صرفاً برای آنکه بتواند به کارها از جهت عملیاتی‌شان سرعت بدهد. جشنواره خیلی زود بزرگ شد. سال ۸۳ مخاطبان دوبرابر شدند. سال ۸۴ دو برابرِ سال قبل و این روند تا سال ۸۶ – که سال اکسپو بود – ادامه پیدا کرد.اکسپو، سال جشنوارهٔ جهانی بود که در ونکوور برگزار شد با موضوع اصلی ارتباطات و از ۲ ماه مه تا ۱۳ اکتبر ادامه داشت. در این سال، ۳۸۰ فیلم را در ۵ سینما و برای ۵ هفته نشان دادیم. بعد از آن لئونارد به تورنتو رفت تا مدیر آن جشنواره شود و مدیر جدیدی برای جشنوارهٔ ونکوور انتخاب شد. سال بعد، به‌طور طبیعی جشنواره کوتاه‌تر شد و رسید به ۱۷ روز و با سینماهای کمتر. در همین سال، نشست سران اتحادیهٔ کشورهای همسود (commonwealth) در ونکوور برگزار شد و جشنواره تمرکزش را بر این کشورها گذاشت. چون این نشست در اکتبر بود، ما هم جشنواره را به این تاریخ منتقل کردیم. از سال ۱۹۸۸ من مدیریت جشنواره را برعهده گرفتم و از همان ابتدا تغییراتی به آن دادم مانند اضافه کردن بخش سینمای شرق آسیا و همچنین افزودن فیلم‌های بیشتری از سینمای مستند که جزو علاقه‌مندی‌های خودم بودند و البته توجه بیشتر به سینمای کانادا که توانسته بود هویت خودش را پیدا کند. دوست داشتم کارهایی بکنم که سال به سال تغییر نکنند و ماندگارتر باشند.

خسته از هالیوود، دلبسته به سینمای شرق - گفت‌وگو با اَلن فرنی، مدیر بخش برنامه‌ریزی بین‌المللی ویف

توجه به سینمای شرق آسیا از کجا آمد؟

دلیلش این بود که خیلی دربارهٔ فیلم‌های آسیایی هیجان‌زده بودیم. دوران نسل پنج سینماگران چینی و روزهای خوب سینمای تایوان بود که فیلمسازانی چون هوشیاشن، ادوارد یانگ و ژانگ ییمو را به جهان معرفی می‌کرد. ژاپن هم که برای سال‌ها کشور مورد علاقهٔ سینه‌فیل‌ها بوده است. همچنین وجود جمعیت قابل توجهی از آسیایی‌ها در ونکوور، این کار را جذاب می‌کرد. نکتهٔ دیگر هم این بود که کانادایی‌های ساکن ونکوور خیلی به کشورهای دیگر و سفر به آن‌ها توجه دارند. به همه‌جا سفر می‌کنند، اما به‌نظر می‌رسید که به سفر به آسیا بیشتر از سفر به شهرهای دیگر آمریکای شمالی علاقه داشتند. الان هم که خیلی چند ملیتی شده‌ایم و تقریباً در هر خانواده‌ای شکلی از پیوند یا آشنایی با آسیایی‌ها وجود دارد. این فرصت مناسبی بود که فیلم‌های آسیایی را به شهری بیاوریم که پذیرای آن‌ها است. اساساً ماهیت چندملیتی ونکوور برگزاری یک جشنواره را منطقی می‌کند، چون مردم به‌راحتی می‌توانند آثاری از ملت‌های مختلف را ببینند، با داستان‌ها ارتباط پیدا کنند، تفاوت‌های خود را درک کنند، و سینما راه خوبی است برای رفتن به ورای درهای بسته. شما دیگر یک توریست نیستید. شما از فرهنگ‌ها چیز می‌آموزید، خودتان را آموزش می‌دهید و می‌توانید مثل توریست‌های کوله‌به‌پشت به خانه‌های مردم بروید و شباهت‌های جهان‌شمول و تفاوت‌های خاص اقوام مختلف را درک کنید. سینما پنجره‌ای به دنیا است.

ویف برای ما جشنوارهٔ جشنواره‌هاست. این خیلی خوب است که مخاطبان فرصت کافی دارند تا با خیال راحت در مورد فیلم‌هایی که از ابتدای سال در معتبرترین جشنواره‌های دنیا از برلین و کن گرفته تا ونیز و تورنتو دیده شده‌اند و توسط منتقدان و مخاطبان عام ارزشیابی شده‌اند و جایزه‌ها را درو کرده‌اند، تحقیق کرده و از میان بهترین‌ها که به ویف آمده است، آن‌هایی را که دوست دارند یا با وقتشان هماهنگ است، انتخاب کنند. به‌نوعی غربال اولیهٔ قبلاً صورت گرفته و می‌توان با خیال راحت و کمترین نگرانی از اینکه شاید فیلمی‌ که خواهند دید بد باشد، کارها را برای دیدن برگزید. اما از سوی دیگر چیزی که در این میان غایب است، هیجان دیدنِ فیلم‌هایی است که برای اول بار اکران می‌شوند و جشنواره‌ها معمولاً جایی برای پریمیر جهانی آن‌ها است. آیا هیچ‌وقت به فکر رقابت برای اکران فیلم‌های پریمیر در ویف نبوده‌اید؟

سؤال خوبی است. به‌نظرم این بازی هوشمندانه‌ای نیست که ما بخواهیم وارد آن شویم. کانادا قلمرو تجاری کوچکی است. جمعیت قسمت انگلیسی‌زبان کانادا نصف جمعیت کالیفرنیا است و ما هم قدرت رقابت با جشنوارهٔ بزرگ و مقتدری چون تیف در تورنتو را نداریم که در فاصلهٔ کمی‌ قبل از ویف برگزار می‌شود. بنابراین رقابت برای نمایش فیلم‌ها برای اولین‌بار و داشتن پریمیر جهانی در ونکوور بی‌مورد و تقریباً غیرعملی است. ما باید مکمل‌ هالیوود و جشنوارهٔ تورنتو باشیم. با این‌حال ما هرساله چند پریمیر داریم، اما اولویت ما این نیست. اولویت ما نمایش بهترین‌های سال است از شمار بیشتری از کشورهای دنیا. برخی دوست دارند که اسم‌های بزرگ را روی فرش قرمز ببینند و هیاهوی تبلیغاتی عکاسان و روزنامه‌ها را در اطراف خود داشته باشد. آن‌ها می‌گویند چرا باید فیلم‌های زیرنویس‌دار ببینیم اگر قرار نیست این حواشی جذاب و جنجالی با آن‌ها باشد. اما برای ما روی دیگر این سکه مهم‌تر است. دیدن فیلم‌های‌ هالیوودی خیلی ساده و ممکن است. اگر دوست ندارید فیلم‌های کانادایی یا ایرانی یا فرانسوی ببینید و می‌خواهید با فیلم‌ها فقط سرگرم شوید، آن‌ها هم‌زمان با جشنواره روی پرده‌اند. مالیات‌دهندگان کانادایی نباید پول توی جیب شرکت‌های تبلیغ‌کنندهٔ فیلم‌های‌ هالیوودی بریزند. ما به آن نیاز نداریم. این ما را آزاد می‌گذارد که به کشورهای دیگر توجه کنیم و بر ارزش‌های فرهنگی و هنری بدون توجه به اسم‌های بزرگ و فریبنده، تمرکز داشته باشیم.

رویهٔ انتخاب فیلم‌ها برای جشنوارهٔ ونکوور چگونه آغاز می‌شود؟

پیش از این، هر سال کار خودم را با جشنوارهٔ رتردام آغاز می‌کردم و بعد به جشنواره‌های ساندنس و جشنواره‌های دیگر می‌رفتم. اما الان تعدادی از همکارانم به آنجا می‌روند و من خودم را به چند جشنوارهٔ اصلی برلین، ترایبکا، کن و یکی دو جشنوارهٔ دیگر محدود کرده‌ام. ما تیم بزرگی داریم که به سه گروه تقسیم شده است: تیم سینمای کانادا، متخصصان سینمای شرق دور و سینمای بین‌الملل که من رئیس این تیم هستم. مدتی است که دیگر کار مدیریت جشنواره را بر عهده ندارم و فقط به برنامه‌ریزی فیلم‌های جشنواره متمرکز شده‌ام. مشاوران متعددی داریم که به ما در انتخاب فیلم‌ها کمک می‌کنند، اما می‌شود حدس زد که این روزها با توجه به تغییر تکنولوژی ساخت و هزینهٔ کمتر تولید فیلم‌ها چه میزان بالایی فیلم تولید می‌شود. خیلی از آن‌ها در گیشه موفق نیستند اما خیلی‌ها هم می‌توانند در جشنواره‌های مختلف توجه کافی بدست بیاورند. مطمئن‌ام سالانه فیلم‌های بیشتری هستند که ارزشِ دیده شدن در ویف را دارند ولی ما امکان نمایش همهٔ آن‌ها را نداریم.

پس با این حساب اگر فیلمسازی از ایران بخواهد در این جشنواره شرکت کند، نمی‌تواند مستقیم با شما در ارتباط باشد و باید حتماً از مجرای جشنواره‌های معتبر عبور کند؟

آن‌ها هنوز هم می‌توانند لینک بازبینی فیلم‌ها را در سایت‌هایی که برای جشنواره‌ها اختصاص دارد، قرار بدهند، اما برای ما کار راحت‌تر می‌شود وقتی که از طریق پخش‌کننده‌ها و شرکت‌های فروش باشد. من هرساله به بازار فیلم ایران در کن می‌روم و با مسئولان فارابی دیدار می‌کنم و از آن‌ها فیلم‌هایی را می‌گیرم که برای بازبینی به همکارانم بدهم. تعداد فیلم‌ها بسیار زیاد و کار سختی است که همه آن‌ها را دنبال کنم. برای همین است که باید به آن‌ها که می‌شناسیم و اعتماد داریم، اتکا کنیم. فیلم‌هایی که در جشنواره‌های دیگر انتخاب شده‌اند، اغلب از شاخص‌هایی برخوردارند که به ما اجازه می‌دهند انتخاب‌های خودمان را سریع‌تر شکل دهیم.

آیا برای انتخاب فیلم‌ها در ویف، سهمیه‌بندی‌ای بر اساس کشورها دارید؟

نه، چنین سهمیه‌بندی‌ای وجود ندارد. مهم‌ترین مسئله این است که ما مجموعه‌ای مستقل‌ایم و از دولت پول نمی‌گیریم. بنابراین فروش بلیت تعیین‌کننده است. برای همین بر اساس میزان مخاطب از یک کشور، تلاش می‌کنیم انتخاب‌هایمان را تطبیق دهیم. مثلاً منطقی نیست ۱۵ فیلم از سریلانکا داشته باشیم، در حالی‌که جمعیت کمی‌ از این کشور در این شهر زندگی می‌کنند. مشارکت بیشتر مخاطبان باعث می‌شود که تعداد فیلم‌ها – با فرض برآوردن استاندارد کیفی – تغییر کند و این با تجربه به‌دست آمده است.

آیا تا به‌حال پیش آمده فیلمسازی را کشف کرده و به سینمای دنیا معرفی کرده باشید که آن روزها گمنام بوده باشد ولی حالا خیلی معروف؟

بله، خیلی‌ها بودند. البته اسم آن را کشف نمی‌گذارم اما خیلی‌ها بودند که اولین فیلم‌هایشان را در این جشنواره نشان دادند و بعدها چهره‌های معروفی شدند. مثلاً در سینمای آسیا ادوراد ینگ، استنلی کووان، بانگ جون هو یا از ایران کارهایی از بهمن فرمان‌آرا، امیر نادری و مخملباف را در طول این سال‌ها نشان دادیم. کیشلوفسکی هم به ویف آمد، تنها جشنوارهٔ آمریکای شمالی که او در آن شرکت کرده است.

کیارستمی‌ چطور؟

نه، متأسفانه هیچ‌وقت نشد کیارستمی‌ را در این جشنواره داشته باشیم. با وجود آنکه زیاد به ونکوور رفت و آمد داشت و چندین بار نزدیک بود این امر محقق بشود، متأسفانه هیچ‌وقت برنامه‌هایمان به‌گونه‌ای نبود که او را در ویف داشته باشیم؛ یکی از بزرگ‌ترین افسوس‌های من.

Abbas_Kiarostami-Murcia

چه چیزی در کار کیارستمی‌ برایتان جالب بود؟

کیارستمی‌ برای سبک انسان‌مدارانه و انسان‌محور کارهایش و البته کارش با بچه‌ها معروف و مورد توجه جشنواره‌ها بود. اما ما به وجوه سینمایی کارهای او توجه داشتیم. من تحت تاثیر سبک او بودم و اینکه چگونه از نظر فرمی‌ نوآورانه بود. اولین توجه جدی ما به او سال‌ها پیش زمانی رخ داد که ما در برنامهٔ کوچکی که برای شبکهٔ دانش تهیه کردیم و به بهترین‌های جشنوارهٔ فیلم ونکوور پرداختیم، دربارهٔ سینمای ایران و او صحبت کردیم که از شبکه‌های تلویزیونی هم پخش شد. علاقهٔ ما به سینمای ایران به سال‌ها قبل باز می‌گردد.

اصلاً بهترین فیلم‌های ایرانی که دیده‌اید، کدام‌اند؟

فیلم‌های کیارستمی‌ همه برایم جالب بوده‌اند. نحوه‌ای که او از استعاره‌ها استفاده می‌کرد. روشی که می‌توانست چیزها را خیلی ساده نگه دارد در حالی‌که لایه‌های مختلفی از معنا در آن بود.  یا جعفر پناهی. ایران که بودم، او را دیدم و این شانس را داشتم که در جمعی کوچک فیلم دایره را ببینم و همان‌جا فیلم را برای ویف انتخاب کنم. اما یک فیلم برایم جایگاه خاصی دارد چون با تجربهٔ شخصی جالبی در ذهنم گره خورده است و آن هم فیلم «دونده» از امیر نادری است.

سال ۱۹۸۶ که فیلم را در جشنواره نشان می‌دادیم، در سینمایی کار می‌کردم که به‌تازگی همراه همسرم مالک آن شده بودم. نیروی زیادی نداشتیم و من باید کارهای متعدد و زیادی در مورد هر فیلم انجام می‌دادم. فیلم‌ها را بازبینی می‌کردم. بروشور فیلم‌ها را آماده می‌کردم. فیلم را پروجکت می‌کردم. نسخه‌ها را با پست می‌فرستادم و نظایر آن. فیلم دونده را گذاشتم برای بازبینی و متوجه شدم که فیلم زیرنویس ندارد. نمی‌دانم اشتباه از من بود که یادآوری نکردم زیرنویس نیز ارسال شود، یا اشتباه از طرفِ ایرانی بود. چاره‌ای نبود. فیلم را در وقت استراحت هنگام ناهارخوردن بدون زیرنویس دیدم و آن را بسیار دوست داشتم. بعدتر که مردم برای دیدن فیلم آمدند و در صف ایستادند، رفتم و به آن‌ها گفتم که متأسفانه فیلم زیرنویس ندارد اما به شما پیشنهاد می‌کنم آن را حتماً ببینید و اگر دوست نداشتید، بعد از فیلم بیایید و پولتان را پس بگیرید. بیشتر آدم‌ها ماندند و از این هشدار تشکر کردند. فیلم شروع شد. در ده دقیقهٔ پایانی رفتم جلوی سالن سینما و یکی از لحظات جادویی سینما را دیدم: فیلم همه را درگیر خودش کرده بود و مردم با اشتیاق و نگرانی داستان پسر جوان فیلم را نگاه می‌کردند. لحظهٔ بسیار لذت‌بخشی بود. بعد رفتم جلوی در و مردمی‌ که از سالن خارج می‌شدند، از من تشکر می‌کردند که چقدر فیلم خوبی بود و ممنون بودند که آن را نشان دادیم. این داستان را بعدتر برای امیر نادری تعریف کردم که برای او هم داستان جالبی بود. 

 

خسته از هالیوود، دلبسته به سینمای شرق - گفت‌وگو با اَلن فرنی، مدیر بخش برنامه‌ریزی بین‌المللی ویف

به‌عنوان یک سینه‌فیل، کدام سال برایتان بهترین و راضی‌کننده‌ترین سال بوده است؟

انتخاب سختی است. هیچ سالی را نمی‌شود انتخاب کرد. برایم مهم این است که هر سال خاطره‌ای با خود دارد. هر سالِ سینمایی چیز جدیدی پیشنهاد می‌کند. برخی از جشنواره‌ها مثل تلوراید یا نیویورک از نظر تعداد فیلمی‌ که نمایش می‌دهند، جشنواره‌های کوچکتری‌اند. برخی از جشنواره‌ها هم همچون کن کاملاً بر چند محور کلی متمرکزند. اما وقتی با جشنوارهٔ گسترده‌ای مثل جشنوارهٔ تورنتو یا ویف یا لندن روبروئیم که جشنوارهٔ جشنواره‌ها است و قرار است آثار برتر و جایزه‌برده در جشنواره‌های مختلف را نشان دهد، مؤلفه‌های زیادی در آن نقش دارند. من از میان بیش از ۳۰۰ فیلم، امسال حدود ۱۰۰ فیلم را خودم دیده‌ام ولی خیلی از فیلم‌ها را هنوز ندیده‌ام و دوست دارم در جشنواره ببینم. 

در صحبت‌هایتان اشاره کردید که به ایران سفر کرده‌اید، چه سالی بود؟

بله. سال ۲۰۰۰ یا ۲۰۰۱ بود. دقیقاً یادم نیست. تهران و اصفهان را دیدم.

برای شرکت در جشنواره بود؟

بله.

خُب، به‌عنوان یک متخصص، جشنوارهٔ فیلم فجر را چگونه دیدید؟

جشنواره‌های زیادی در سراسر دنیا رفته‌ام. فهمیده‌ام که همیشه در کشورهایی مثل ایران، مراکش، ترکیه، مصر و نظایر آن که فرهنگ قدیمی‌تر و غنی‌تری دارند، احساس راحتی بیشتری دارم. مهم‌ترین چیز که یادم است، مهمان‌نوازی خوب است، چیزی که در کشورهای اروپایی کمتر می‌بینید. البته این را هم بگویم که وقتی به جشنواره‌ای دعوت می‌شوی، قرار است فیلم‌ها را ببینی و نمی‌شود گفت که می‌خواهم بروم مردم معمولی را ببینم. برای همین تصویر کامل و دقیقی ندارم.

آیا هنوز هم سینمای ایران را دنبال می‌کنید؟

سعی خودم را می‌کنم. اما کار سختی است. وقتی از کن برمی‌گردم، حدود ۴۰ تا ۵۰ فیلم از ایران با خودم همراه دارم که باید دیده شود. معمولاً بعد از پایان کن تا پایان ماه ژوئن، تعداد بسیار زیادی فیلم هست که باید ببینم. این کاری نیست که یک نفر بتواند انجام دهد. برای همین یک تیم از افراد مورد اعتماد این فیلم‌ها را می‌بینند و برای مثال، سال قبل دو نفر از آن‌ها فیلم «لانتوری» را انتخاب کردند. من فیلم را پیش از آن روی پردهٔ بزرگ دیده بودم و دوست داشتم و برایم جالب بود که آن‌ها نیز فیلم را دوست داشتند، برای همین فیلم وارد فهرست نمایش شد. یا سال قبل از آن، کتایون شهابی فیلمی‌ به من داد به نام «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» ساختهٔ برادران جلیلوند که من هیچ‌چیز از آن نمی‌دانستم و فیلم غافلگیرم کرد و به فهرست جشنواره اضافه شد. امسال هم آخرین فیلم این دو بردار به نام «بدون تاریخ بدون امضا» در کنار فیلمی‌ به نام «آذر» از سینمای ایران در جشنواره حضور دارد. خلاصه تلاش خودم را می‌کنم که به‌روز باشم. 

فکر می‌کنید مشکل سینمای ایران در زمینهٔ ناتوانی در پخش، اکران گسترده و فروش بین‌المللی چیست؟

مهم‌ترین معضل در شکل رابطهٔ ایران و آمریکا است. یک‌جور نگاه و شیوهٔ تولید مسلط در تولید فیلم وجود دارد که از‌ هالیوود می‌آید و گیشه را تصاحب می‌کند، و این هژمونی فقط به ایران محدود نمی‌شود، کانادا هم با چنین مسئله‌ای دست‌به‌گریبان است. همین‌طور سینماگران مستقل آمریکایی که نمی‌توانند با آن رقابت کنند.

نکتهٔ دیگر پیش‌فرض‌های فرهنگی است که به نفع ایران کار نمی‌کند و متأسفانه غفلت گسترده‌ای هم وجود دارد که مانع شناخت فرهنگ‌های غنی می‌شود. جوان‌ها امروزه دسترسی راحتی به اطلاعات دارند اما چون با چیزهای بی‌ربط وقتشان پر می‌شود، دانش کمتری در مقایسه با نسل‌های قبل‌تر از خود دارند.

از نظر موضوعی اما هنوز سینمای ایران برای خیلی‌ها جذاب است.

در طی سال‌های اخیر متوجه شده‌ام که اغلب مستندهای ایرانی انتخاب‌شده برای ویف، مثل «انقلاب دزدیده‌شدهٔ من»، «ایرانی»، «فیفی از خوشحالی زوزه می‌کشد»، یا حتی «سونیتا» از فیلمسازهایی است که ایرانی‌اند، اما یا سال‌هاست خارج از ایران زندگی می‌کنند و یا فیلم‌هایشان تهیه‌کنندگان غیرایرانی دارند و در نتیجه خیلی قابلیت‌های سینمای مستند ایران را، فارغ از خوب یا بدِ آن، منعکس نمی‌کنند. این را هم اضافه کنم که برخی از مستندهای ایرانی انتخاب‌شده در ویف هم آثار خیلی خوب‌اند، مثلاً شخصاً از دیدن فیلم «فیفی از خوشحالی زوزه می‌کشد» خیلی لذت بردم و بعد از آن شاید ۱۰ باری فیلم را دیده باشم. یا «سونیتا» فیلمی تأثیرگذار روی مخاطب است.

HowlsSonita

اما در طول چند سال گذشته با کمک شماری از دوستانم در ایران و ونکوور، فیلم‌های مستند زیادی از ایران را در دانشگاه سایمون فریزر نشان داده‌ایم و متوجه شده‌ام برخی از مستندهای تولید‌شدهٔ داخل ایران هم جوایز بین‌المللی بسیاری برده‌اند و هم توانسته‌اند مخاطبان گسترده‌تری از بینندگان ایرانی و غیرایرانی را جذب کنند. فکر می‌کنم کماکان چنین پتانسیلی در مستندهای تولیدشده در ایران وجود دارد، اما جای این مستندها در جشنوارهٔ ویف خالی است. انتخاب‌ها در مورد سینمای مستند ایران چگونه صورت می‌گیرد؟ 

بله، درست می‌گویید. حتماً همین‌طور است. باید اعتراف کنم آن‌قدر که سینمای داستانی ایران را دنبال می‌کنم، با سینمای مستند همراه نبوده‌ام. یعنی علاقه دارم، اما فرصت کافی نیست. گهگاه مستندهایی می‌بینم که به‌نظرم فیلم‌های خوبی‌اند، مثل فیلم مستندی که دربارهٔ فرش ایرانی بود اما خیلی با مخاطبان ما در ونکوور سنخیت ندارد. به هرحال ما باید به گیشهٔ فروش فیلم‌ها هم نیم‌نگاهی داشته باشیم. می‌دانم که جامعهٔ ایرانیان ونکوور در حال گسترش است و هم کمی‌ و هم کیفی رشد خیلی خوبی داشته است. احتمالاً شما که با نمایش این فیلم‌ها در ارتباط‌ید، شناخت بهتری از این محصولات دارید. اگر فیلم مستند خوبی هست که می‌شناسید، می‌توانید به ما معرفی کنید. ما از این کار استقبال می‌کنیم.

بعد از این همه سال فیلم دیدن در جشنواره‌های مختلف برای انتخاب فیلم‌ها، چه چیزی هنوز شما را به دیدن فیلم‌های جدید راغب می‌کند؟ از دیدن فیلم‌ها خسته نشدید؟

من دیگر از کارهای تلویزیونی یا تولیدات‌ هالیوودی راضی نمی‌شوم. البته هنوز هم محصولات تلویزیونی یا‌ هالیوودی‌ای هستند که دوستشان دارم. دیدن تعقیب و گریز با ماشین یا بازسازی کامیک‌بوک‌های مارول من را سرحال نگه نمی‌دارد. خیلی زود خسته می‌کند. چیز دیگری نیاز دارم تا من را به‌لحاظ فکری سرحال بیاورد. یک کتاب خوب یا یک فیلم خوب این کار را می‌کند و برای پیداکردن آن کماکان فیلم دیدن را ادامه می‌دهم.

اگر بخواهید به یک ونکووری که هیچ آشنایی‌ای با سینمای ایران ندارد چیزی در معرفی این سینما بگویید، چه خواهد بود؟

مهم‌ترین چیزی که اول باید بگویم، این است که بدانند سینمای ایران ریشه‌دار است و تازه‌به‌دوران‌رسیده نیست. سینمایی است مترقی و متنوع که اهل فن، منتقدان و تاریخ‌نگارهای فرهنگی دهه‌ها – و نه سال‌ها – است که آن را می‌شناسند و به رسمیت شناخته‌اند. یکی از مهم‌ترین سینماهای حال حاضر دنیاست. همچنین باید تأکید کنم بر زبان خاص سینمایی که ایران به دنیا معرفی کرده است. بدانند که کارهای شماری از فیلمسازهای جوان و بااستعداد در اقصا نقاط دنیا از چند سینمای خاص ملی متأثر بوده است و نه سینمای‌ هالیوود یا انگلستان یا فرانسه. مثلاً کارهای کیارستمی‌ خیلی در این زمینه شاخص‌اند. نگاه انسانی‌اش، داستان‌های اخلاقی ساده‌اش، ترسیم رابطهٔ بزرگسالان با بچه‌ها، فیلم‌هایی که جنبه‌های شاعرانه دارند. از سوی دیگر، تصویر بسیار ساده‌انگارانه‌ای از زندگی در ایران وجود دارد که متأسفانه ساختهٔ تفکر آمریکایی است، کشوری که با ایران در تعامل نیست. تصویری که خیلی عقب‌ماندگی ایران را برجسته می‌کند. در حالی‌که سینما می‌تواند این پیش‌فرض غلط را تصحیح کند، نشان بدهد که چیزهایی فراتر از آن هم وجود دارد. در حقیقت وقتی فرهنگی قدیمی‌ است و هنر در آن ریشه‌دار است، چنین کوشش‌هایی بیشتر به چشم می‌آید.

متشکرم از وقتی که به من و نشریهٔ رسانهٔ همیاری دادید. امیدوارم، هم جشنوارهٔ ونکوور سال‌ها به فعالیت خودش ادامه بدهد و هر سال بهتر و بهتر از قبل بشود و هم سینمای ایران در تمام وجوهش از سینمای داستانی تا سینمای مستند، از فیلم کوتاه تا انیمیشن، از سینمای تجربی تا سینمای مستقل، حضور پررنگ‌تری در جشنواره‌های مختلف بین‌المللی و به‌ویژه ویف داشته باشد.

ما هم همین‌طور. در ویف چشم‌انتظار دیدن آن روز هستیم. از شما و نشریه‌تان هم متشکرم.

ارسال دیدگاه